دكتره ميگه : من همين الان ميام . خانمه ميگه : دكتر تا اون موقع چي كار كنم ؟ |
|
|
.
شب ميشه . دختره يه سكه ميندازه پائين . ولي هر چقدر صبر ميكنه مي بينه پسره نمياد بالا سرش رو از پنچره بيرون ميكنه ميپرسه : چرا نمياي؟ پسره ميگه : دارم دنبال سكه مي گردم . |
|
|
.
به تركه ميگن: با حيدر جمله بساز، ميگه: اومدم در خونتون هي در زدم، هي در زدم، هيچكي درو باز نكرد. بهش ميگن: نه بابا، با آقا حيدر جمله بساز، ميگه: اومدم در خونتون، آقا! هي در زدم، هي در زدم، هيچكي در رو باز نكرد |
|
|
.
ترکه يه روز سرد زمستون می بينه که يه اسب از دهنش داره بخار در می یادمی ره جلوتر و می گه جل الخالق ! پس اون اسب بخاری که می گن اینه؟؟!! |
|
|
.
|
|
|
.
درويشى به در خانهاى رسيد. پاره نانى بخواست. دختركى در خانه بود. گفت: نيست! گفت: چوبى، هيمهاى. گفت: نيست! گفت: پاره نمك، گفت: نيست! گفت: كوزهاى آب. گفت: نيست! گفت: مادرت كجاست؟ گفت: به تعزيت خويشاوندان رفته است. گفت: چنين كه من حال خانه شما مىبينم ده خويشاوند ديگر مىبايد كه به تعزيت شما آيند. |
|
|
.
سلطان محمود روزى در غضب بود، طلحك خواست كه او را از آن ملالت بيرون آورد، گفت: اى سلطان نام پدرت چه بود؟ سلطان برنجيد و گفت: مردك تو با آن سگ چه كار دارى؟ طلحك گفت: نام پدرت معلوم شد، نام پدر پدرت چون بود؟ |
|
|